همانگونه که هست
۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه
بیهوده نبودم
"بود" ﹶم را باور کن،
که شاید فردا در انتهای غم بزرگ دوباره " ﹸرستم"!
ارسال توسط naziali در
تیر ۲۶, ۱۳۸۸
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [
Atom
]
<< صفحهٔ اصلی
درباره
قبلی
این روزها با این همه تلخی، این روزها که انگار در م...
سوالی دارم
تاریخ مثل تانک از روی جوانی ما رد شد! برگرفته از ...
سهم ما این بود (1)
همراه شو عزیز (2)
شب است و شراب و شاهد و شیرینی (3)
ایکاش چشمها هم می توانستند دروغ بگویند...
شب است و شراب و شاهد وشیرینی(2)
همراه شو عزیز(1)
شب است و شراب و شاهد و شیرینی(1)
اشتراک در
پستها [
Atom
]
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی